English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8968 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to tuck up a child [British E] U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
Other Matches
tuck U نیرو روحیه
tuck U تاه
tuck U بالازدگی
tuck U بالازنی توگذاری
tuck U شیرینی مربا
tuck U شدت زومندی
tuck U چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tuck U چین
tuck U درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tuck U پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tuck U نیرو
tuck U خمیدگی بدن
tuck U شیرجه جمع
tuck U زور
to tuck one's shirt in U پیراهن را توی شلوار کردن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
tuck position U موفقیتجمعشده
nip and tuck U پهلو به پهلو
tuck point U بند کشی کردن درزهای اجروسنگ
tuck shop U مغازه قنادی
tuck shop U مغازه حلویات
nip and tuck U تقریبا برابر
false tuck U تودوزیساختگی
To tuck in. To gorge oneself. U پرخوردن ( پرخوری کردن )
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
he is my only child U فرزند یگانه من است
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
to get with child U ابستن کردن
from a child U ازهنگام بچگی
with child <idiom> U حامله شدن
with child U ابستن حامله
only child U تک فرزند
child U ولد
child U ionship relat child parent
child U بچه
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
child U فرزند
child U کودک
child U طفل
child U parent
she is quick with child U جنبش بچه رادرشکم حس میکند
to i. a child with vaccine U ابله بچه ایی را کوبیدن
child's play U بازی کودکان
problem child U کودک مشکل افرین
to beat a child U کتک زدن بچه
problem child U فرزند مسئله دار
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
rejected child U کودک مطرود
she has brone a child U ان زن بچه زائیده است
Could we have a plate for the child? U آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
the child is a great t. to us U این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
poor child U بیچاره بچه
Ask the truth from the child . <proverb> U یرف راست را از بچه بپرس.
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
To spoil child . U بچه یی را لوس کردن
The child is going to go to bed. U بچه دارد می رود بخواب
love child U حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
child prodigy U بچهبا استعداد
child's play U هر کار بسیار آسان
child's play U بچه بازی
you will spoil the child U بچه را فاسد خواهیدکرد
wolf child U کودک گرگ پرورده
nurse child U فرزند خوانده
unborn child U حمل
elf child U بچه عوضی
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
child window U پنجرهای در پنجره اصلی
child study U کودک پژوهی
child psychology U روانشناسی کودک
child psychiatry U روانپزشکی کودک
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child of the second bed U بچه زن دوم
child law U حقوق کودک
big with child U حامله
child abuse U بهره کشی از کودک
child adoption U فرزند خواندگی
child centered U کودک محور
child custody U حضانت
child development U رشد کودک
child in the womp U حمل
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
backward child U کودک عقب مانده
an abortive child U فگانه
big with child U ابستن
illegitimate child U طفل نامشروع
in child birth U درحال زایمان
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
lost child U طفل لقیط
natural child U بچه نامشروع
natural child U طفل حرامزاده
adopted child U فرزند خوانده
he treated me as a child U بامن مانند بچه رفتارکرد
gutter child U بچه موچه گرد
feral child U کودک وحشی
an abortive child U بچه سقط شده
foster child U فرزند خوانده
god child U بچه تعمیدی
god child U فرزندتعمیدی
grand child U نوه
nurse child U فرزند رضائی
to kiss away a child's tears U بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
child death rate U نرخ مرگ و میر کودکان
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
child labor laws U قوانین کار کودکان
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
female slave with a child U master her from child witha
female slave with a child U ام ولد
The child fell off the balcony. U بچه از ایوان پرت شد
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
child langmuir equation U معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
Dont spoil the child . U بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
child labour legislation U قانون مربوط به کارخردسالان
to i. obedience intoa child U فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
parent child relationship U رابطه پدر و پسر
The child is beginning to talk. U بچه دارد زبان باز می کند
putative father of an illegitimate child U پدر مفروض فرزندی نامشروع
the child belongs to the marriage bed U الولد الفراش
blood money of an unborn child U غره
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> U بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> U بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
blood money of an unborn child U دیه جنین
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. U عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
Recent search history Forum search
1کودک کش
3ترجمه كلمه زايش به انگليسي مثلا زن توانايي زايش دارد
0majority is attained earlier.”
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com